مصطفی صابر: تب آلترناتیو سازی: از اوباما تا خامنه ای!
انترناسیونال ۴۵۱
اشتباه است اگر تصور کنیم این تب "آلترناتیو سازی" برای جمهوری اسلامی که اخیرا اپوزیسیون راست و بورژوایی ایران (از اصلاح طلب تا جمهوری خواه و تا سلطنت طلب) را فرا گرفته، فقط به این اپوزیسیون محدود است. اگر از این بگذریم که بخش وسیعی از اپوزیسیون راست ایران در واقع جناح های مغضوب و از درگاه رانده شده پوزیسیون اند، در خود پوزیسیون رسمی، یعنی دست اندرکاران فعلی حکومت جمهوری اسلامی نیز کمتر کسی را میتوان یافت که باور کند رژیم فعلی بهمین سیاق دوام دارد و در نتیجه بنوعی در فکر و در تدارک "آلترناتیو" برای آینده نباشد!
امثال رفسنجانی و خاتمی که در مرز "فتنه" و "بصیرت" قرار دارند، به صراحت اعلام کرده اند که وضع فعلی بحرانی است و قابل دوام نیست. خواسته اند که فضای سیاسی قدری باز شود، نیمچه انتخاباتی (با شرکت برادران مغضوب) صورت بگیرد، رابطه با غرب بهبود یابد و غیره. یعنی اینها هم به سبک خاص خود برای آینده "آلترناتیو سازی" میکنند. از قضا در میان "آلترناتیو سازان" راست، کسانی مانند خاتمی و رفسنجانی و موسوی و کروبی دستکم در شرایط فعلی بیش از کسانی که در فکاهیات کنفرانس استکهلم و و رویای "چلبی" شدن بسر میبرند و یا حتی بیش از رضا پهلوی که هر روز جلوی آینه ژست "سایه خدا بر زمین" را تمرین میکند، شانس این را دارند که مورد حمایت غرب و بورژوازی جهانی قرار گیرند.
نمونه قابل توجه اما بدرجه ای مغفول مانده از "آلترناتیو سازان" درون جمهوری اسلامی احمدی نژاد و "جریان انحرافی" اوست. احمدی نژاد مدتهاست که دارد با کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و تلفیق کوروش پرستی با اسلام میکوشد نوعی بدیل و آلترناتیو برای جمهوری اسلامی فعلی فراهم آورد. حتی سعی کرده در هر فرصتی خود را طرف حساب اوباما و غرب جلوه دهد و ملاط برنامه های کمدی آخرشب آمریکا و جوک های مردم ایران را فراهم کند. از این لحاظ کار او حتی از کار برگزار کنندگان کنفرانس های آلترناتیو سازی واشینگتن و غیره با مزه تر و دامنه دار تر بوده است.
لیست آلترناتیو سازان درون حکومت البته به رفسنجانی و احمدی نژاد محدود نیست. همه جناح هایی که اکنون در همین جمهوری اسلامی بر سرکار در حال شکل گیری است (برای مثال حول مصباح یزدی و مهدوی کنی و غیره)، گرچه به نام خامنه ای قسم میخورند اما در واقع نگاه شان به پر کردن کردن خلاء اوضاع بعد از خامنه ای و لذا "آلترناتیو سازی" برای آینده است.
در نتیجه تب "آلترناتیو سازی" برای جمهوری اسلامی و آینده ایران به "اصلاح طلبان" و "انحلال طلبان" و "سلطنت طلبان" و رقابت های صف اپوزیسیون بورژوایی برای طرف حساب غرب شدن محدود نیست، بلکه زمینه اصلی دعواها و کشاکش های درون پوزیسیون هم هست. در واقع "آلترناتیو سازی" تب عمومی بورژوازی ایران و بورژوازی جهانی است. چرا که جمهوری اسلامی به دلائل داخلی و جهانی و بخصوص بعد از تحولات سال ۲۰۱۱ و انقلابات منطقه باید هرچه زودتر جایش را به یک الگوی حکومتی قابل دوام تر و منطبق بر سیاست های غرب بدهد. این نکته ای است که "آلترناتیو سازی" را به مرکز قدرت در ایران یعنی بیت خامنه ای نیز کشانده است. اگر اوضاع طوری است که اکنون از احمدی نژاد تا رضا پهلوی و از رفسنجانی تا پاسدار- ولترهای اپوزیسیون در تک و تا برای "آلترناتیو سازی" هستند، چرا خود "آقا" مستقیما وارد این معرکه نشود؟
در واقع هم اکنون مهمترین و جدی ترین تلاش برای "آلترناتیو سازی" نه در اپوزیسیون بورژوایی ایران بلکه توسط غرب بر سر میز "مذاکرات اتمی" با خود جمهوری اسلامی جریان دارد. وسائل این "آلترناتیو سازی" هم فقط مذاکره نیست. بلکه تحریم های شدید اقتصادی و انزوای سیاسی و تهدید نظامی اسرائیل و ناوهای هواپیمابر آمریکایی همه جزو مخلفات آن هستند. بهترین حالت برای غرب پراگماتیست این است که گام به گام جمهوری اسلامی را استحاله کند و بدون اینکه آب از آب تکان بخورد (یعنی مردم وارد پروسه آلترناتیو سازی از بالا بشوند) تدریجا آنرا به سمتی که مایل است سوق دهد. و طرف اصلی این نوع آلترناتیو سازی تنها خود خامنه ای میتواند باشد. از سوی دیگر بنظر میرسد اینبار خامنه ای تحت تاثیر تحریم ها و خطر شورش و اعتراض کارگران و توده های عظیم مردم به فقر و فلاکت (یعنی از همان ترس اینکه آب از آب تکان بخورد!) به این نتیجه رسیده است که خود با برگ "آلترناتیو سازی" بازی کند. به جای اینکه احمدی نژاد برای اوباما پیام بدهد و یا رفسنجانی نامه اش به خمینی در مورد رابطه با آمریکا را رو کند، یا فلان پاسدار سابق با موسسه "اولاف پالمه" نرد "آلترناتیو سازی" بزند، چرا خود آقا قدری از خر ستیزه جویی با "شیطان بزرگ" پایین نیاید و از طریق اردوغان برای اوباما پیغام و پسغام نفرستد و راه مذاکره در پیش نگیرد؟ خصوصا اگر آمریکا هم با پذیرش "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" کوتاه بیاید و به جمهوری اسلامی امکان دهد که آبرومندانه عقب بنشیند و در عوض قدری سر کیسه بازار جهانی و خدمات بانکی و امکان فروش نفت را باز کند، دستکم برای خود وقتی خریده و از این ستون تا آن ستون فرج است!
اینکه این نقشه چقدر واقعی است و چقدر خامنه ای قادر است خود سکاندار استحاله و تغییر تدریجی جمهوری اسلامی بسمت انطباق بیشتر با سیاست های غرب باشد موضوع این نوشته نیست. همینقدر بگوییم که اگر یک توهم و خیال محض نباشد دستکم در نزد همه ناظران و بازیگران جای سوال جدی دارد. اینکه غرب و بورژوازی مجبور است به توهمات و خیالاتش پناه ببرد و فاقد نقشه و آلترناتیو روشن است در واقع حکایت عمومی و جهانی بورژوازی است. البته هم غرب میداند و هم خامنه ای میداند و همه کل جریانات بورژوایی از پوزیسیون تا اپوزیسیون میدانند این یک بازی ظریف و خطرناک است و دقیقا بهمین دلیل است که از احمدی نژاد تا رفسنجانی، از انواع اصلاح طلبان تا سلطنت طلبان همچنان موضوعیت دارند و هریک امید دارند که نقشی در جریان این تلاش عمومی بورژوازی ایفاء کنند. در هر حال موضوع نوشته حاضر بذل توجه به عمومیت تلاش بورژوازی ایران و جهان برای "آلترناتیو سازی" هم جنس بودن این تلاشها ست. این زاویه نگاه سوالاتی را جلویمان میگذارد: این تب عمومی آلترناتیو سازی کلیه جریانات بورژوازی عارضه چیست؟ مشابهت و در عین حال تفاوت های آلترناتیو سازان مختلف چیست؟
بعنوان جوابی خلاصه به این سوالات باید گفت:
۱) این تب آلترناتیو سازی بورژواها در واقع تب وحشت از دخالت مردم ایران در اوضاع سیاسی و برپایی حکومت مستقیم خود بر ویرانه های جمهوری اسلامی است. این تب آلترناتیو سازی بورژواها آدم را یاد "مانور امنیت" جمهوری اسلامی قبل از انقلاب ۸۸ می اندازد. جمهوری اسلامی میدانست که مردم آماده اعتراض اند و در نتیجه از مدتها قبل با رژه نیروهایش در خیابانهای تهران سعی میکرد که مردم را بترساند و از وقوع انقلاب پیشگیری کند و دست آخر هم نتوانست. مانور امنیت اینبار البته خیلی با آنموقع فرق دارد. آنوقت تقریبا فقط ما بودیم که میگفتیم "مانور امنیت" رژیم در واقع مانور علیه انقلاب است و تاکید داشتیم انقلاب در ایران تبعات جهانی وسیعی دارد. آنوقت خیلی ها فکر میکردند دوره انقلاب گذشته و موضوع در چهارچوبه چک و چانه زدن بالایی ها و فوق فوقش از طریق "انقلاب مخملی" حل و فصل میشود. اما دیدیم که اینطور نشد و انقلاب ۸۸ سرآغاز یک موج عظیم انقلابی زیر و رو کننده در جهان بود. لذا اینبار خیلی ها شصت شان خبر دارد شده است. این است که "مانور وحشت" دارد با شرکت فعال غرب و کل بورژوازی جهانی و خود جمهوری اسلامی و کل اپوزیسیون راست صورت میگیرد. این در واقع "آلترناتیو سازی" در مقابل انقلابی دیگر در ایران است. اگر انقلاب نیمه کاره ۸۸ به دنبال خود انقلابات تونس و مصر و جنبش های ضد کاپیتالیستی در غرب را آورد، انقلاب بعدی در ایران بخصوص اگر با درس گیری از تجارب غنی ۸۸ و انقلاب مصر و تونس بتواند پیروز شود نه فقط چهره خاورمیانه که کل جهان را بمراتب بیش از این تغییر خواهد داد. اگر مردم ایران بتوانند حکومت مستقیم خود، یعنی حکومت نوع کمون که متکی بر مجامع عمومی و اعمال اراده مستقیم شهروندان است را برقرار کنند آنوقت همان چیزی را متحقق کرده اند که "جنبش اشغال" در غرب عملا پرچم آنرا برافراشته است. آنگاه ایران بمراتب بیش از "میدان التحریر" به مرکز توجه همه تلاش شریف و رهایی بخش بشریت امروز تبدیل خواهد شد.
۲) آلترناتیو سازان مختلف البته با هم تفاوت دارند اما آنچه که باید بیشتر مورد توجه قرار قرار گیرد مشابهت های آنان است. اگر دقت کنید از رضا پهلوی تا احمدی نژاد، از اوباما تا خامنه ای همه یک آلترناتیو و سیاست اقتصادی واحد دارند. همان طرح "یارانه" احمدی نژاد و در واقع طرح ریاضت کشی اقتصادی بانک جهانی که حرف اول و آخر بورژوازی در سطح جهان است. همه از اصل این طرح دفاع میکنند و تنها ملاحظاتی بر نحوه اجرا و پیاده کردنش دارند. اما این آلترناتیو اقتصادی مشترک آنها را در سیاست بهم نزدیک میکند. از لحاظ سیاسی آنچه که همه این حضرات را نهایتا در یک صف قرار میدهد این است که حل و فصل بحران جمهوری اسلامی چگونه صورت گیرد که دست کارگران و توده های وسیع مردم از قدرت کوتاه بماند. چگونه حداکثر دیکتاتور عوض شود و نظام دیکتاتوری حفظ شود. اینجاست که همه آلترناتیو های رنگارنگ راست باید بکوشند تحت شعارهای مختلف از "صندوق رای" و "حقوق بشر" تا "خشونت نکنید" و "تمامیت ارضی" و "کورش کبیر" تا "اسلام نوع اردوغان" و غیره این جنس بنجل یعنی حفظ نظام دیکتاتوری و سرکوب و بی حقوقی را به مردم به جان آمده بفروشند. امیدوارم در نوشته های دیگری بطور مشخص تر این مشابهت ها را مورد بررسی قرار دهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر