کميته آذربايجان حزب کمونيست کارگري: انسانيت مرز نمي شناسد!
يک تيم پزشکي از آلمان به روستاهاي زلزله زده در آذربايجان رفته و يک دانشجوي جوان از اين تجارب در دو هفته سفر به ايران سخن ميگويد٬ ترجمه مطلبي از اشپيگل اونلاين از طرف کميته آذربايجان حزب کمونيست کارگري ايران :
دردي که نميتوان آنرا در قالب کلمات بيان کرد.
۱۱ اوت براي هانا بلمن همه چيز نرمال و مثل قبل بود٬ کار دانشگاهي و آزمايشگاه و درس خواندن براي دانشجوي پزشکي ازشهر کلن در آلمان. او بايد مينوشت و ميخواند و کار ميکرد. ولي خبر از دو زلزله سخت در ايران با بيش از ٣۰۰ کشته و هزاران زخمي و ساعاتي بعد از آن ٬ هانا تمام ملاقاتها و برنامه هاي بعدي را ملغي کرد و همه چيز را به کناري نهاد و جزو تيمي شد که براي کمک به ايران ميرفتند. از طريق اس ام اس اين دانشجوي ۲٣ ساله از کلن سوالي را گرفت که آيا ميخواهد جزو تيمي باشد که براي کمک از طرف نهاد "هومه ديکا" به منطقه فاجعه برود؟ " من فورا همه ملاقاتها و برنامه هاي خصوصي و مربوط به دانشگاه را لغو کردم ساکم را بستم و ساعاتي قبل از پرواز را با بهترين دوستانم سپري کردم" هانا ميگويد .
برخي مواقع با سازمان دهندگان اين برنامه تلفني صحبت ميکرد و جزييات اين سفر و کارهايي که بايد در محل انجام دهند را ميپرسيد . برنامه دقيق پرواز و کل کارها را دريافت کرد. از طريق تبريز اين تيم کمک رساني از آلمان بطرف اهر ميروند. با هانا بلمن يک دکتر يک دستيار جراح ٬ يک دانشجوي پزشکي در سال آخر و يک ايراني – آلماني که تيم را راهنمايي ميکرد به محل رفته بودند. وظيفه ما رساندن کمکهاي اوليه بود هانا ميگويد به مردم از نظر پزشکي کمک کنيم و در کنار آنها باشيم و کمک روحي به آنها بدهيم و همچنين ببينيم آنها به چه چيزهايي احتياج دارند. هدف بعدي اينست که با شناخت از نيازهايي که دارند٬ بفکر رساندن کمک در آينده و سازمان دادن کمک رساني بيشتر به آنها باشيم. در اهر خسارات کم بود ولي در دهات در همه روستاهاي زلزله زده اوضاع بسيار وحشتناک بود . در برخي روستها ديگر هيچ کلبه گلي باقي نمانده بود همه چيز ويران شده بود.
مردمي که همه چيزشان را از دست داده اند٬ ما را به صرف چاي دعوت ميکنند!
بسياري از ساکنين روستها همه چيز را از دست داده اند. اکثرا زخمي و يا کشته هم داده اند. و همه اين مردم شديدا دچار شوک هستند. " دردي که نميتوان آنرا با کلمات بيان کرد" بيماراني بودند که ما به همراه آنها گريستيم٬ بيماران و زخمي هايي که با آنها سعي کرديم کلمات و جملاتي پيدا کنيم که به آنها قوت قلب دهد٬ و نشان دهيم که ما در کنار آنها هستيم.
با ساده ترين امکانات اين گروه سعي کرده زخمي ها را کمک کند در چادرها به آنها کمک کرده اند يا در فضاي باز زير آسمان کبود ٬ شکستگي ها و يا کوفتگي و له شدن ها و زخمهاي باز را مداوا کرده اند. اين تيم براي کمک به مردمي رفته اند که حکومت اسلامي به پيشنهادات کمکهاي خارجي جواب منفي داده است. يکي از تکان دهنده ترين و موثرترين لحظات را هانا ميگويد در مرکز زلزله در روستاي "گوره دراغ" تجربه کرده٬ " من در آنجا عيسي ايفضي را شناختم يک مرد ۸۰ ساله او در اثر زلزله همسرش را از دست داده بود و بدليل اينکه فرزندان اينها سالهاي سال است که روستا را ترک کرده اند او هيچکس را در آنجا نداشت. او هيچ چيز نداشت. حتي لباسش همان لباسي بود که روز زلزله به تن داشت من با او مدت زماني طولاني گريه ميکردم و همراه او عزاداري ميکردم و در اين لحظات تاثيرات روحي و رواني و مخرب زلزله بهتربرايم روشن ميشد. با وجود اينکه از برخي روستها هيچ چيز باقي نمانده بود٬ ما هميشه دعوت هايي را از مردم مي شنيديم که ما را به صرف چايي دعوت ميکردند. مردم از همان هيچ چيزي که برايشان باقي مانده بود٬ سعي ميکردند ما را با آن چيز بسيار کمي که داشتند سهيم و شريک کنند و اين براي ما بسيار تکان دهنده و مهم بود.
از ساعت هفت صبح تا ساعت دو نيمه شب کار ما ادامه مي يافت براي سازمان دهنده اين تيم مارگارت مولر بعضي وقتها ساعت کار از اينهم بيشتر بود. براي سر و سامان دادن به کارهاي سازماندهي و کمک کنندگان اين تيم براي ٣۰۰۰ بيمار امکانات آورده بودند. ما با کلينيک سيار سفر ميکرديم. از يک روستا به روستاي ديگر ما دو چادر بزرگ نيز در اهر داشتيم که نقش بيمارستان اصلي را داشت. در آنجا شبها کمک کنندگان غذا ميخوردند. برنج با خورشت و ماست و بين اين ساعت بيماران به اين چادر مي آمدند. براي اين دانشجوي پزشکي دو هفته سفر به ايران دومين سفر کمک رساني او بود. در سال ۲۰۱۰يک ماه در نيجر بوده " خيلي ساده براي اينکه اين نوع کارها مفيد و موثر است انجامش ميدهم. "با اين کارها او ميتواند چيزي را که در دانشگاه ياد گرفته استفاده کند بعنوان کمک مستقيم در محل بدون اينکه هفته ها صبر کند. تفاوتهاي بزرگ فرهنگي او را نا مطمئن نميکند. مثلا اينکه در ايران مجبور بوده روسري برسر گذاشته و کار کند." اين فکر که يکباره هر لحظه و روزانه بايد حجاب داشته باشم در آغاز کارم خيلي عجيب بود". ولي در جريان عمل بهر حال اين بدون مشکل تبديل به جزيي از ماجرا شده بود. به او بعضي ها در ايران ميگفتند اينرا کنار بگذار لازم نيست حجاب داشته باشيد ولي من اينرا نميخواستم و نکردم. از روز دوشنبه صبح دوباره به کار روزانه اش در بخش ارولوژي در بيمارستاني در کلن برگشته است. او دوباره کار روزانه را شروع کرده است. " تازه ذهنم روي تصاوير و شرايطي که در آنجا ديدم دارد شروع به کار ميکند" .
اين يک گزارش از فعاليت دو هفته اي يک دانشجوي جوان آلماني در مناطق زلزله زده آذربايجان است. زلزله اي که جان و هستي هزران نفر را گرفت٬ ولي صحنه هاي جالبي از همبستگي مردم ايران و مردم دنيا را بهمراه داشت. اين گزارش نشان ميدهد که انسانيت مرز ندارد.
ترجمه و باز تکثير از :
کميته آذربايجان حزب کمونيست کارگري ايران
۲ سپتامبر ۲۰۱۲
لينک مطلب:
http://www.spiegel.de/unispiegel/jobundberuf/erdbeben-im-iran-medizinstudentin-als-katastrophenhelferin-a-852319.html