کاظم نيکخواه: وحشت ملي –اسلامي ها از "خيابان"

انترناسيونال ۴۴۶
اکبر گنجي مدتي پيش گفته بود که سرنگون کردن جمهوري اسلامي زيان ﺁور است. او از همين منظر تازگي به بازنگري انقلاب ۸۸ نشسته است. البته روشن است که او ﺁنرا انقلاب يا جنبش توده اي يا خيزش و اينها نميخواند بلکه از "تجربه ۸۸" يا "جنبش سبز" سخن ميگويد. اين را ميتوان به ايشان اغماض کرد. او در نوشته اي در سايت بي بي سي تحت عنوان "بازنگري تجربه ۹۰-۸۸" ابتدا طبق روال معمول از دو فيلسوف محبوب خود يعني پوپر و ماکس وبر نقل قول مي ﺁورد تا نشان دهد که خشونت بد است. (جالب است که دوم خرداديها براي اينکه حرف دل خودرا روشن نزنند همه به فلسفه روي ﺁورده اند!). او از بشر و عقل و خرد و "عقل پسيني" و "عقل پيشيني" و عبارات و تجريداتي از اين دست شروع ميکند تا به اين نتجه برسد که "پس در بازنگری تجربه های گذشته نمی توان فقط و فقط به "پيامدهای مثبت خواسته" توجه کرد، بلکه بايد ذهن و نظر را به "پيامدهای منفی ناخواسته" نيز معطوف داشت". و بعد ميگويد "ﺁنچه جنبش سبز ناميده شد (منظور او خيزش مردم در سال ۸۸ است) پيامد ناخواسته انتخابات رياست جمهوري خرداد ۸۸ بود". متوجه شديد خاصيت فلسفه پوپر و ماکس وبر چيست؟ منظور او اينست که اصلاح طلبان٬ خيابان و خيزش و انقلاب نميخواستند و بطور ناخواسته در ﺁن گرفتار ﺁمدند. او اين را با صراحت بيان ميکند: "...احزاب و سازمان ها و کانديداها هيچ برنامه يا طرحی نداشتند که پس از انتخابات مردم را به خيابان ها بکشانند. مدعای اصلی اصلاح طلبان اين بود که رژيم توانايی محدودی برای تقلب در انتخابات دارد. اگر اکثريت مردم در انتخابات شرکت کنند، مسأله ی تقلب منتفی شده و دوم خرداد ۱۳۷۶ تکرار خواهد شد" و بعد توضيح ميدهد که "اصلاح طلبان ضمن قبول اسلام، انقلاب، قانون اساسی، جمهوری اسلامی و امام خمينی، به دنبال اصلاح نظام بودند و هستند، نه براندازی نظام. هيچ برنامه ای برای رويارويی با نظام و قرار گرفتن در برابر رهبری وجود نداشت." به اين دليل است که از نظر گنجي ﺁن شلوغي ها و تظاهرات و تسخير خيابانها توسط مردم براي "اصلاح طلبان" غافلگير کننده بود. اين اعتراف از جانب گنجي ارزشمند است. زيرا او گرچه اکنون رسما خودرا همگام دوم خرداديها و "اصلاح طلبان" نميداند٬ اما يکي از چهره هاي شاخص ﺁنها بوده است و هنوز هم در حول و حوش همانها گام بر ميدارد و تلاش ميکند از تندرويهاي برخي از ﺁنها جلوگيري کند.
او در واقع دو نوع "تند روي" را مورد حمله قرار ميدهد. يکي انقلاب کردن است که او از ﺁن تحت نام خيابان نام ميبرد و ديگري کمک گرفتن از دولتهاي غربي و تبديل شدن به اپوزيسيون مورد حمايت ﺁمريکاست. که اينجا اشاره او به برادران ديروز خود امثال سازگارا و نوري زاده و بخشي از دوم خرداديهاي سابق است که تلاش ميکنند به چلبي هاي ايران تبديل شوند. گنجي از نقد اين دو به راه حل قديمي خويش ميرسد: "حفظ نظام اسلامي".
"تا حدی که من می فهمم، راه ديگری نيز وجود دارد که نتيجه بخش است. به جای دولت، بايد به جامعه نظر انداخت. به جای تسخير قدرت سياسی، به فکر تسخير مردم - يا هژمونی در جامعه ی مدنی- بود. اگر خواهان دموکراسی هستيم، بايد مردم را از طريق سازمان يابی های متنوع و متکثر قدرتمند ساخت. بايد در ميان مردم پايگاه اجتماعی پديد آورد. با طرح شعارهای انتزاعی معطوف به تسخير دولت، لزوماً نمی توان به مقصدی رسيد. بايد به سراغ اقشار متفاوت اجتماعی رفت، آنان (کارگران، معلمان، و...) را سازماندهی کرد و مطالبات آنها را بيان و پيگيری کرد."
بله! اکبر گنجي تمام زمين و زمان را بهم بافت تا به اين نتجه برسد که "تسخير دولت" يعني گرفتن قدرت از دست جمهوري اسلامي و "تسخير قدرت" را بايد کنار گذاشت. حرف گنجي اينست که بايد کارگران و مردم را تسخير کنيم. با تسخير ﺁنهاست که ميشود جلوي انقلاب و تظاهراتها و درگيريهاي خياباني را گرفت و جلوي تسخير قدرت سياسي يعني سرنگوني جمهوري اسلامي را گرفت. و نهايتا يک "انتخابات ﺁزاد" راه انداخت و قدرت را مسالمت ﺁميز منتقل کرد. يعني بازگشت به همان نسخه قديمي و شکست خورده و فراموش شده "نافرماني مدني" و انتخابات ﺁزاد. و بعد که انتخابات ﺁزاد صورت گرفت ميتوان بقول ايشان "سلطان علي خامنه اي" را هم اگر هنوز زنده باشد برکنار کرد و يک نظام اسلامي خوب داشت. واقعا او بعد از اين همه سال هنوز هم يک پاسدار مومن نظام است.
حقيقت اينست که ﺁنچه کل سرنوشت جمهوري اسلامي را بطور جدي و سالهاي سال است هم براي امثال گنجي و برادران اصلاح طلبش٬ و هم براي کل بورژوازي غرب زير سوال برده٬ نفرت کارگران و معلمان و همه مردم از جمهوري اسلامي است. اين نيروي ميليوني عظيم است که سال ۸۸ را به کابوسي براي همه دستجات بورژوايي چه ايراني و چه غير ايراني تبديل کرد. اين نيروي عظيم است که در تلاش براي دست يابي به رفاه و ﺁزادي و يک زندگي انساني و خلاصي از ارتجاع اسلامي٬ شمشير داموکلس انقلاب را مدام بالاي سر جمهوري اسلامي و کل بورژوزاي قرار داده است. گنجي بعد از تلاشهاي بسيار به اين نتيجه رسيده است که براي حفظ نظام اسلامي بايد کارگران و معلمان را تسخير کنيم تا جلوي انقلاب را بگيريم. و اگر انقلاب و فضاي انقلابي کنار رود کل پروژه هاي رژيم چنج و تحريم و اينها نيز کنار خواهد رفت. ﺁنچه گنجي مخفي ميکند اينست که در اين راه ايشان نيز دعاي خير همان دولتهاي غربي را به همراه خود دارد که گرچه ديگر بعيد است اميدي به نجات جمهوري اسلامي با اين پروژه ها داشته باشند٬ اما به هر تلاشي براي مقابله با انقلاب مردم همراهي نشان ميدهند. و به همين دليل است که بي بي سي نيز يک در ميان سراغ شخص ايشان مي رود. اما کل حاشيه اي شدن و شکست دوم خرداديها و ميداندار شدن کارگران و مطرح شدن "خيابان" و به ميدان ﺁمدن راه حل انقلابي٬ به وضوح نشان ميدهد که اين تلاشها راه به جايي نميبرد و محکوم به شکست است.*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر