۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

مصطفی صابر: بن بست جهانی "ریاضت کشی": از سارکوزی تا احمدی نژاد!


فرستادن به ایمیل چاپ

mostafa2
انترناسیونال ۴۵۲
اهمیت انتخاب فرانسه پیروزی فرانسوا اولاند نبود. شکست جناب سرکوزی بود. که خود تنها جلوه ای از شکست یک سیاست جهانی بورژوازی بود. انعکاس بن بست سیاستهای راست و مبتنی بر ریاضت کشی اقتصادی بود که حرف اول و آخر بورژوازی در همه جاست وعلیرغم همه تهاجمات بورژوازی و قلع و قمع همه گوشه های زندگی و حقوق طبقه کارگر هنوز جواب نمی دهد. بن بستی که به دولت های محدود نیست، شامل حال اپوزیسیون بورژوایی هم میشود. فرانسوا اولاند و سیاست های جناح چپ بورژوازی پاسخ بحران اقتصادی و سیاسی فعلی نیست. همچنانکه سارکوزی کاریکاتوری از ریگان و تاچر و سیاست های "مکتب شیکاگو" در سه دهه گذشته بود، اولاند هم حداکثر کاریکاتوری از سیاست های "کینزی" سه دهه قبلتر از کار در خواهد آمد. نباید فراموش کرد که موفقیت سیاست های کینزی بر نابودی عظیم نیروهای مولده ناشی از دو جنگ جهانی و صدور سرمایه به جهان سوم و کار ارزان استوار بود و به سهم خود دوره ای از رونق و سودآوری بالای سرمایه را موجب شد. آن شرایط دیگر وجود ندارد. اتفاقا مکتب شیکاگو و نئوکنسرواتیسم و باز گذاشتن کامل دست بازار و بانک و بورس، جواب بورژوازی به پایان آن دوره بود که با بحران های دهه ۸۰ قرن بیست میلادی شروع شد. در نتیجه حتی انتقادات لطیفی که آقای اولاند علیه ریاضت کشی اقتصادی میکند نیز زمینه واقعی و اجرایی ندارد. تنها بحران و سردرگمی ایدئولوژیک بورژوازی را تشدید خواهد کرد. در هر حال نارضایتی و خشمی که فعلا با پیروزی اولاند کمی التیام یافته با روشن شدن محتوای عملی سیاست های او که فرقی با سارکوزی نخواهد داشت، نه فقط علیه خود او بلکه کل بورژوازی نشانه خواهد رفت. مبارزه طبقاتی اوج خواهد گرفت. تقابل ۹۹ درصدی ها در برابر یک درصدی ها تشدید خواهد شد. جامعه بین چپ و راست شدیدا قطبی خواهد شد.
فقط فرانسه نیست که چنین است. این بماند که نتایج انتخابات اخیر فرانسه فی الحال اروپای بحران زده و بخصوص مرکل متحد سارکوزی را به وحشت انداخته است. در یونان وضع حتی بدتر است. اگر میخواهید مصداقی برای این حرف مارکس پیدا کنید که "دوره های انقلابی فرا میرسد که نیروهای مولد علیه مناسبات تولید دست به طغیان بر میدارند"، به یونان نگاه کنید.
در اسپانیا جائیکه نیمی از جوانان بیکارند بنظر میرسد وضع از همین قرار است و موقعیتی بین فرانسه و یونان دارد. انتخابات اخیر ایتالیا و موفقیت های چپ گرایان نیز نشان داد که آنجا هم کم و بیش حکایت فرانسه تکرار خواهد شد. در انگلیس نیز که بورژوازی از زبان ملکه اش برای ریاضت کشی بیشتر قانون طراحی میکند وضع کمابیش همین است. در اسرائیل هم میتوان فشار تظاهرات های بی سابقه چند ماه پیش برای "عدالت اجتماعی" را در کش و قوس های احزاب سنتی برای تشکیل دولت دید. در مصر گرچه انقلاب "نان و کرامت" در خیابان نیست اما چشم اندازی هم برای "ثبات" و از سرگیری کسب و کار معمول بورژوازی پیدا نیست. در سوریه جنایت های هرروزه اسد و چشم فروبستن بورژوازی جهانی بر آن مردم انقلابی را از میدان بدر نمی کند. در روسیه وقتی پوتین در مراسم مسخره تحلیف خود ژست تزار میگیرد و "امنیت" را مهترین مساله دولتش اعلام میکند در واقع دارد از پیش علیه هرگونه مخالفتی با مافیای حاکم خط و نشان میکشد. در آمریکا نیز کار "جنبش اشغال" و ۹۹ درصدی ها "نه هنوز است تمام". باید دید تناقضات حاد جامعه آمریکا تحت تاثیر بحران اقتصادی و سیاست های راستی که اوباما دنبال کرده است خود را چگونه نشان خواهد داد... خلاصه کلام، وضعیت جدیدی که تحت تاثیر بحران اقتصادی ۲۰۰۹ و همینطور موج انقلابات ایران و تونس و مصر و جنبش های اعتراضی و طغیانی در غرب (از شورشهای هیچ بودگان انگلیس تا تظاهرات های اسپانیا و تا جنبش اشغال در آمریکا و غیره) برقرار شده همچنان مهر خود را بر تحولات میکوبد. شکست سارکوزی و سیاست های راست او تنها علامتی است بر اینکه که باید انتظار موج جدیدی از برآمد توده ای را داشت که برای نجات زندگی خود از دست سرمایه داری و تناقضاتش به میدان می آیند.
این انتظار را باید بیش از همه جا در ایران داشت. چرا که ایران بواسطه انقلاب ۵۷ در واقع به پیشواز شرایطی رفت که بعدا در جهان برقرار شد. بیش از ۳۰ سال است که جمهوری اسلامی افراطی ترین و سرکوبگرانه ترین سیاست های راست را در پیش گرفته ولی در حالت بحران دائم بسر میبرد و چشم اندازی برای برون رفت از این وضعیت نه از سوی رژیم و نه از سوی اپوزیسیون بورژوایی آن وجود ندارد. بقول حمید تقوایی در سخنرانی کنگره هشت حزب: بحران جمهوری اسلامی امروز جهانی شده است و بحران جهانی بورژوازی امروز خانگی شده است. شکست سیاست های راست و مبتنی بر ریاضت کشی اقتصادی خود تیر خلاصی است بر طرح یارانه های احمدی نژاد که بر مبنای همان الگو پیش گرفته شد و حمایت اصولی کل اپوزیسیون بورژوایی (از اصلاح طلب تا جمهوریخواه و تا سلطنت طلب) را در پی داشت. طرحی که فی الحال به بن بست رسیده و همین امروز بین مجلس و دولت دعواست که با آن چه کنند. حالا اگر سیاست های راست و ریاضت کشی در خود غرب شکست میخورد چگونه میتوان انتظار داشت در ایران جمهوری اسلامی سبب "رونق" و "شکوفایی" اقتصادی شود؟ چنین است که شکست سارکوزی و سیاست هایش در فرانسه نه فقط طرح ریاضت کشی احمدی نژادی را بیش از پیش زیر سوال میبرد، بلکه اپوزیسیون بورژوایی آنرا هم که همه امیدشان را به حمایت غرب دوخته اند بی افق تر خواهد کرد.
نتیجه اینکه جامعه ایران باید جدی تر از همیشه به آلترناتیوی توجه کند که از چهارچوب سرمایه داری و حفظ منافع بانکها و استیلای بازار و سود فراتر میرود. آلترناتیوی که بجای ریاضت کشی اقتصادی، رفاه و سعادت انسانها را در صدر کار خود قرار میدهد. نیروی مادی ساختن چنین آلترناتیوی نه فقط در دل مبارزات هر روزه و اعتصابات گسترده کارگران و مردم زحمتکش حی و حاضر است بلکه از جنبش و حزب سیاسی و برنامه روشن خود نیز برخوردار است. میتوان و باید جواب بن بست بورژوازی در ایران را با سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری یک جامعه آزاد و سوسیالیستی داد. اگر بحران جمهوری اسلامی امروز جهانی شده است، راه حل سوسیالیستی این بحران هم طبعا جهانی خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر