۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

شیخنا فرمود رای همی دهید، ساندیس همی دهیم!

و شیخنا فرمود رای همی دهید ساندیس همی دهیم! مریدان چون این گفته بشنیدند به نوبت و بی نوبت بر هم سوار گشتندی و گریبان و خشتک یکدیگر بدریدندی و انگشت در پهن کردندی و انگشت در هوا بچرخاندندی و ساندیس بخوردندی زیاد. و خلق را رفتاری عجیب بودی. از کله سحر تا بوق سگ شیخنا را فحش همی دادندی و مریدان وی را ساندیس‌خور و پلشت گفتندی. چون گاه به انتخابات رسیدی، از برای آذوقه کارمندی و نشان شیخ در سجل، رای‌ها دادندی و تیتاب خوردندی و پودر رختشویی از اداره به منزل بردندی و آن‌ها را برنج تعاونی عزیز تر از جان بودی. و چون خلق به منازل رجعت کردندی، پهن از انگشت بشستندی و به اینترنت شتافتندی که اپوزیسیون در آنجا فعال بودی و مریدان را ساندیس‌خور خواندندی و روز از نو شدی. و آقای حیاتی به تلویزیون آمدی و یک را صد بکردی و صد را هزار گفتی و بر سخنانی چون «با شکوه» و «مقتدر» و «پیروزمندانه» نیک بریدی.
و اینگونه بود که شیخنا سالها بزیست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر